عبادت در لغتبه معناى غایتخضوع و تذلل است و چون نهایت مرتبه خضوع است، مىباید در مورد کسى تحقق یابد که اعلى مرتبه وجود و بالاترین مرتبه انعام و احسان را داراست. از این جهت عبادت جز در مورد حق تعالى شرک محسوب مىشود[ خمینى آداب الصلوة: 284].
امام عبادت را ثناى معبود[ خمینى 1375: 434] مىنامند و دعا را فراخواندن محبوب و عملى عاشقانه توصیف مىکنند، زیرا عاشق به دنبال بهانه است تا محبوب خود را بخواند و با او لب به سخن بگشاید و در برابر او اظهار تضرع و تخشع کند بخصوص اگر محبوب، خود چنین خواسته باشد بدیهى است اینگونه عبادت به مراتب معرفت و درجه سلوک سالکان مرتبط مىشود. محیى الدین در فص شیثى به انواع دعاها اشاره مىکند و چون مىتوان در انواع دعا میان آراى امام و نظریات شیخ، سنجش و مقایسهاى داشت نخست نظریات محیىالدین را در این باب ذکر کرده و سپس به انواع دعا از دیدگاه امام مىپردازیم. محیىالدین در ابتدا درخواست کنندگان را دو گروه مىنامد و مىنویسد: دسته اول کسانىاند که استعجال طبیعى، آنان را به دعا فرامىخواند ولى دسته دوم از روى احتیاط، خداى خود را مىخوانند و بر این باورند که برخى از مقدرات آنها با سؤال و درخواست داده خواهد شد، اینان از حقیقت امر و سر قدر آگاه نیستند - چنین دریافتى از پیچیدهترین معرفتهاست - و معتقدند اگر از برخوردارى نعمتى محروم بودند هرگز سؤال و درخواست آن را نداشتند. شیخ این دسته را نیز به دو گروه قابل تقسیم مىداند کسانى که زمان خواستارى خود و استجابت آن را مىشناسند و از روى شناخت استعداد و پذیرفتارى حال خود دستبه دعا مىگشایند و دسته دیگرى که صرفا به دلیل امتثال امر محبوب دعا مىکنند و اینان در نظر شیخ بندگان محض حضرت حقند. در جاى مناسب لب به دعا باز مىکنند و در جاى دیگرى سکوت را ترجیح مىدهند.
والسائلون صنفان، صنف بعثه على السؤال الاستعجال الطبیعى فان الانسان خلق عجولا. والصنف الآخر بعثه على السؤال لما علم ان ثم امورا عند الله قد سبق العلم بانها لاتنال الا بعد السوال. . . فسؤاله احتیاط لما هو الامر علیه من الامکان: و هو لایعلم ما فى علم الله و لا ما یعطیه استعداده فى القبول، لانه من اغمض المعلومات الوقوف فى کل زمان فرد على استعداد الشخص فى ذلک الزمان. و لولا ما اعطاء الاستعداد السؤال ما سال. فغایة اهل الحضور الذین لایعلمون مثل هذا. . . فانهم لحضورهم یعلمون ما اعطاهم الحق فى ذلک الزمان و انهم ماقبلوه الا بالاستعداد و هم صنفان: صنف یعلمون من قبولهم استعدادهم، و صنف یعلمون من استعدادهم مایقبلونه. . . و من هذا الصنف من یسال لا للاستعجال و لا للامکان، و انما یسال امتثالا لامر الله. . . فهو العبد المحض. [ ابن عربى 1400 فص شیثى: 59]
امام در بیان دعا و انواع آن مىنویسد: عموم مردم خدا را مىخوانند و این فراخوانى از روى شتابزدگى است و از بیم آنکه مبادا به اهداف خود نرسند در دعا شتابزده عمل مىکنند و چون نگران نرسیدن به مقصد و از دست دادن خواستههاى دنیایى خویشتنند از طمانینه قلب بىبهرهاند از این رو در همه کارهاى خویش حتى در خواندن خداى خود عجولند و بدون فوت وقتخواسته خود را خواستارند و این دعاى عامه مردم است.
اما یک نوع دیگر از دعا، دعاى صاحبان حکمت است. اینان نیز به هنگام خواندن خداى خود بر این باورند که مجارى امور به دست قدرتمند حضرت حق است، خود و افعال و حرکت و سکون خو را از او مىدانند و معتقدند دعا در جریان امور دخالت داشته و برخى از قضاهاى الهى وابسته به دعاست. به همین دلیل دعا را واسطه رسیدن مطلوب و مقصود خویش مىدانند.
بالاخره به دعاى اصحاب معارف و محبان الهى اشاره مىکنند و مىنویسند که: اینان نداى «ادعونى» محبوب را امتثال مىکنند زیرا هیچگونه خواستهاى جز خواسته محبوب ندارند، وابستگانى هستند که از خود بهدر آمده و آنچه را جانان پسندد خواهانند. دعاى اینان گفتگو با محبوب در خلوت خویش است. هرگز لذت گفتگوى با محبوب و ذکر و فکر او را وسیله اجابتخواستههاى خود نمىدانند و محبوب مطلق را فداى حاجات خویش نمىکنند و این امر را بزرگترین خطا مىدانند. اینان از دعا، انس با حق تعالى را طلب مىکنند و هرچه مىخواهند براى آن است که باب مراوده با دوستباز شود و بر این باورند که «در دل دوستبه هر حیله رهى باید کرد» . امام به گوشهاى از دعاى عاشق واصل حضرت على (ع) به هنگام گفتگو با محبوب اشاره مىکنند که بیانکننده خوف ایشان از فراق محبوب است نه از عذاب و سوزش آتش «فهبنى یا الهى و سیدى و مولاى و ربى صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک» [ دعاى کمیل].
عارف عاشق و عاشقان جمال ازلى، بهشت را نیز چون دار کرامت است، خواهانند و این حاصل معرفت تام و تمامى است که نسبتبه محبوب دارند. اما با این حال خود را از تصرفات نفس مصون نمىدانند، از این رو در مقام دعا مىگویند: پروردگارا! حجاب خودخواهى و خودبینى، ما را از وصول به بارگاه تو بازداشته و دل ما را از محبوب مطلق منصرف نموده، تو خود این حجاب را به دست قدرت خود بردار.
بینى و بینک انى یناز عنى
فارفع بلطفک انیى من البین (25)
[حلاج 1378: 90]
امام معتقدند که وصال به محبوب مطلق غایت آمال اولیا و منتهاى آرزوى اصحاب معرفت و ارباب قلوب بلکه قرة العین سید رسل است[ خمینى آداب الصلوة: 5] و نماز را واسطه چنین اتصالى مىدانند و طبیعى است قبله چنین عابدى ابروى محبوب باشد.
ابروى تو قبله نمازم باشد
یاد تو گرهگشاى رازم باشد
[خمینى 1374: 204]
پس نماز، بیان نیازمندى سالکى است که در سلوک و الى الله است. امام اهمیت نماز را در عبادات همانند مقام انسان کامل در میان موجودات مىدانند که هم کاملترین و هم واسطه فیض و استکمال موجودات مىباشد [خمینى آداب الصلوة: 45] از منظر ایشان در نماز، حقیقت تواضع و تخشع ظهور مىیابد و انسانى که از خود هجرت کرده و طالب لقاى محبوب استبه آرزوى خود دست مىیازد. از این رو نماز را «معراج المؤمن» مىخوانند که نبى اکرم (ص) قرةالعین خود را در صلات دانستهاند.
به تعبیر امام اگر عاشقى به انس قلبى با محبوب نائل آید در همین دنیا از لذت دیدار و لقاى محبوب بهرهمند مىشود[ خمینى آداب الصلوة: 1374 14]. و همچنین مىافزایند چنین امرى تحقق نمىیابد مگر به مدد عبادت و چون این دیدار میسر شد; محبوب، مشهود مىگردد و چنین مشاهدهاى محب را به یقین و اطمینان مىرساند [خمینى آداب الصلوة: 65]. در پى چنین طمانینهاى است که مراوده با حضرت محبوب ممکن مىگردد [خمینى 1374: 74]. و بدین جهت است که شهید و جهادگر راه خدا به مقام معاشقه با محبوب نائل مىآید (26) [ خمینى آداب الصلوة: 86 ]و در جوار محبوب متنعم مىگردد. شهدا در قهقهه مستانهشان و در شادى وصولشان عند ربهم یرزقونند. (27) چنین نمازگزارى، عاشقى مىشود که عبادت محبوب مطلق و مناجات با او را تکلیف نمىداند و لذت چنین کارى را با تمام هستى معاوضه نخواهد کرد[ خمینى 1376: 63]. عبادت چنین عاشقى، از روى شوق و محبت انجام مىگیرد و پیامبر اکرم (ص) به برترى این دسته از مردم چنین اشاره مىکنند که «افضل الناس من عشق العبادة فعانقها و احبها بقلبه» . (28) از دیدگاه امام قلوبى که مملو از عشق به حضرت حقند و شوق و جذبه بر آنان غلبه دارد با قدم عشق در محضر انس حضرت محبوب وارد مىشوند و به تعبیر اهل معرفت این همان جذبه غیبیه و ظهور به صفت لطف الهى است که گهگاه بر اولیاى کمل تعلق مىگیرد و اینان اگر به نماز مىایستند با همان جذبه غیبیه تا آخر نماز خود را در محضر محبوب حس مىکنند و با او معاشقه دارند. در حدیث آمده که شوق پیامبر اکرم به هنگام نماز فزونى مىگرفت و منظور حضرتش از گفتن «ارحنا یا بلال» نیز بیان همان شوق و اشتیاق است[ خمینى آداب الصلوة: 123].
اما بر قلوبى که خوف از محبوب حاکم است، جذبه قهاریت غلبه مىکند و آنها را از خود بیخود مىسازد، خوف و خشیت دلهاى آنان را ذوب مىنماید. در این حالت است که فهم قصور ذاتى و عجز و ناتوانى، آنان را از همه چیز باز مىدارد[ خمینى آداب الصلوة: 122] و متصف به دو صفت ظلومیت و جهولیت مىشود، ظلومیتبه تعبیر امام رسیدن به مقام «لامقامى» و محو ساختن همه تعینات است و جهولیت نیز که رسیدن به مقام فناى از فناستبهدنبال آن حاصل مىگردد. در این حالت است که لب به سخن مىگشاید و مىسراید:
تو دعاى منى تو ذکر منى
ذکر و فکر و دعا نمىخواهم
[خمینى 1374: 160]
چنین انسانى به مرحلهاى از معرفت نائل مىشود که پس از مشاهده محبوب به مرحله فنا راه یافته، دیگر خود و عبادت و ذکر خود را نیز نمىبیند. در مکتب چنین وارستگانى، دعا و ذکر در مقام شهود و وصال جایگاه ندارد; چنین عاشقى به دنبال قبله براى اعمال عبادى خویش نمىگردد و مىگوید:
هر طرف رو کنم تویى قبله
قبله، قبلهنما نمىخواهم
همه آفاق روشن از رخ توست
ظاهرى، جاى پا نمىخواهم
[خمینى 1374: 160 ]
زمان وصال چنین عاشقانى شب است و «لیلة القدر» را به همین جهت نامگذارى کردهاند; [خمینى آداب الصلوة: 239 ]اما محب الهى، این قدرت را دارد که روز و شب را در خود محقق سازد و جامع ضدین شود. مگر نه آنکه عرفا قوس نزول را به اعتبارى «لیلة القدر محمدى» و قوس صعود را «یوم القیمة احمدى» خوانده و هر دو قوس را همان «حقیقت محمدیه» و فیض اقدس و منبسط نامیدهاند. در نگاه وحدت بین آنان عالم، بیش از یک شب و روز آن هم شب قدر و روز قیامت نیست و امام از این هم فراتر رفته و بر این باورند که اگر کسى به درک چنین حقیقتى نائل آید همیشه در «لیلة القدر» و «یوم القیمه» است و جامع هر دو منزلت مىباشد[ خمینى 1376: 62].
کلمات کلیدی :
[ نظر:() ]